شیرین سیدی | شهرآرانیوز؛ «تمامی سدهای مشهد تا آخر آذرماه خشک میشوند»؛ این عنوان خبری است که همین دیروز روی درگاههای خبری از جمله شهرآرانیوز قرار گرفت و یک معنی دارد؛ خشکسالی شبیه باتلاقی است که از کمر و شانهمان گذشته و حالا به سر رسیده و اگر تدبیری اندیشیده نشود، همه ما را میبلعد. این خشکسالی، اما تنها خشکسالی دامنهدار و بزرگ ایران و دشت مشهد است؟
تاریخ و اسناد تاریخی میگویند این تنها دوران سخت بیآبی نیست که پشت سر گذاشتهایم و در دو شمارهای که نوزدهم و بیستم آبانماه در همین صفحه منتشر شد، به موضوع خشکسالی از ایران باستان تا دوره جنگ جهانی اول پرداختیم. در سطرهای پیشرو نیز قرار است وضعیت آبی دشت مشهد و خراسان را در دوران پس از جنگ جهانی اول بررسی کنیم. منبع اصلی این گزارش نیز کتاب «تاریخ خشکسالی در خراسانرضوی» و مطبوعات خراسان در دوره قاجار تا پهلوی است.
از ایران جنگ جهانی اول، مصیبتهایش و رنجی که مردم ایران در این دوران کشیدهاند، هر چه بگوییم کم است؛ زیرا که در کنار بلای جنگ، مردم بارِ رنج قحطی و گرسنگی پیشآمده بهواسطه جنگ و خشکسالی را هم بر دوش میکشند. در کتاب «تاریخ خشکسالیهای خراسان» چنین آمده است: «در جریان جنگ جهانی اول (۱۲۹۷-۱۲۹۳خورشیدی) ایران درگیر یکی از خشکسالیهای طبیعی بود که ورود قوای بیگانه شدت و پیامدهای آن را چندبرابر کرد.
روسها و انگلیسیها برای تهیه مایحتاج نیروهای نظامی خود، مقادیر فراوانی غلات را از سرتاسر منطقه خراسان تهیه میکردند و این مسئله به کمبود غلات در مشهد و سایر شهرهای خراسان منجر شد. ازدیگرسو در جریان جنگ جهانی اول، خسارتهای زیادی به قناتها وارد شد و کمتر روستایی در کشور بدون آثار خرابی ناشی از جنگ مشاهده میشد.»
همین سه دلیل (خرابی قناتها، خشکسالی و مصادره غلات بهوسیله دشمن مهاجم) کافی است تا یکی از مرگبارترین قحطیها و کشتارها بهواسطه خشکسالی در تاریخ جهان رقم بخورد؛ درحالیکه مردم ایران از جمله خراسان به مردارخواری رو آورده بودند، روسیه اندک غلات باقیمانده را هم به بیرون مرزها میفرستاد: «در سال۱۲۹۴ خورشیدی، یعنی یک سال پس از آغاز جنگ، با اینکه وزارت مالیه ممنوعیت حمل غله را صادر کرده بود، غله از طریق نامعلومی از سرخس به روسیه میرفت. این حجم قاچاق میتوانست در مدت دو ماه گندم خراسان را تمام کند.
نویسندگان «کتاب تاریخ خشکسالی در خراسانرضوی» چنین شرح دادهاند: «این در حالی بود که اهالی خراسان به دلیل خشکسالی و نبود باران در تنگنای شدید قرار داشتند. این وضعیت، سال بعد (۱۲۹۵خورشیدی) در قحطی شدید قوچان نمایان شد. یکی از مالکان محلی در توصیف وضعیت خود نوشته بود با آنکه چهل خروار در کلاتهجات مِلکی، بذر کرده بودم، ۱۰خروار حاصل نداده بود و اشاره میکند اگر تدبیری نمیشد مانند خشکسالیهای تاریخی خراسان، کار به آدمخواری میکشید.
بدینترتیب خشکسالی، در کنار قاچاق، قحطی را در خراسان تشدید کرد و مقامات همچنان از توصیه به مراقبت از سرحدات فراتر نمیرفتند. وزارت خارجه سعی داشت از طریق تلگراف، مقامات روس را قانع کند که بهدلیل خشکسالی، قادر نیست آذوقه آنها را تأمین نماید و از آنان میخواست شکم قشون خود را با محصول قفقاز سیر کنند، اما روسها به فکر منافع خودشان بودند و خراسان را انبار غله خود برای آسیای مرکزی میدانستند.»
از همینزمان (۱۲۹۶خورشیدی) است که بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید بزرگترین مرگومیر قرن بیستم در ایران روی میدهد. طبق یک گزارش دستکم ۱۰میلیون نفر از ایرانیها بهدلیل قحطی و بیماری در جنگ جهانی اول جان باختند و چهل سال طول کشید تا ایران، جمعیت این سالِ خود را دوباره بازیابد.
این قحطی آنقدر بزرگ بود که برابر اسناد، یک سال قبل از پایان جنگ جهانی اول در خراسان مواد غذایی برای انسان و دام موجود نبود. نه نانی پیدا میشد و نه علفی میرویید. معاش مردم بهواسطه نبودن مرتع برای گاو و گوسفند و شتر از بین رفت. بهار این سال، محمود فرخ (شاعر مشهدی) در شعری به نام «بهار خشکسال» در باره این مصیبت و بلا چنین میسراید:
چه بهاریست که یک لاله به گلزاری نیست
خرم از سبزه نوخاسته کُهساری نیست
آهو و کبک خرامنده به دشتی نَبود
بلبل و قمری خواننده به گلزاری نیست
چشمهها گشته بدان گونه تهی زآب روان
که روان آب، جز از دیده خونباری نیست
پس از چندماه در شهرستانهای خراسان وضعیت بسیار بدتر میشود؛ چنانچه در قوچان، از شدت گرسنگی، ساکنان روستا به شهر هجوم میآورند. در این ایام تا وقتی هنوز آذوقه خیران تمام نشده بود، به این پناهندگان روزی ۱۰سیر نان خشک داده میشد.
مدیرالدیوان افشارقوچانی که در آن زمان به مردم کمک میکرد، در خاطرات خود نوشته است: «خداوند همچه (چنین) روزها را دیگر نیارد. در ظرف مدت پنجاه سال عمر، خرابی، زلزلهها یا ملخخوردگی و سیل، هیچکدام بهقدر قحط و غلا به انسان باغیرت صدمه نمیزند... خاصه کریمی که فقیر شده باشد. در روزنامه خواندم که دوسه نفر بهواسطه خجالت اهلوعیال، خود را مسموم کرده بودند.»
این قصه تاریخی، اما همینجا پایان نمییابد؛ کسانی که موفق به گذراندن زمستان میشدند، در بهار به خوردن گیاه یونجه روی میآوردند، اما همین یونجهخواری هم سبب مرگ میشد، زیرا بعد از چندماه شکم ورم میکرد و آنها را میکشت. در چنین هنگامهای زندگان به خواندن نماز باران روی میآورند.
مشهدیها در ۳اردیبهشت ۱۲۹۶خورشیدی در پی خشکسالی، همراه با علما به حرمرضوی رفتند و قرآن به سر گرفتند و از خداوند طلب بارش کردند. روزنامه چمن مینویسد: «برای استسقا: روز جمعه آقایان علمای اعلام با جمع کثیری برای طلب باران به نواحی محمدآباد تشریف بردند. امروز هم در حرممطهر قرآن به سر گذاشته و از خداوند مسئلت نزول رحمت مینمایند.»
جالب است بدانید در میانه دو جنگ جهانی، دو خشکسالی دیگر نیز در خراسان رخ میدهد که یکی مربوط به سال۱۳۰۶ و دیگری در سال۱۳۱۶ رخ میدهد. در مورد خشکسالی ۱۳۰۶ کار به جایی میرسد که اهالی جام و باخرز به افغانستان مهاجرت میکنند. لازم به یادآوری است که در این سال (۱۳۰۶خورشیدی) در مزینان نیز خشکسالی رخ میدهد و مردم مزینان از بابت تهیه گندم در تنگنا قرار میگیرند که نشان میدهد از شرق تا غرب استان خراسانرضوی (فعلی) درگیر خشکسالی بوده است.
همزمانی جنگ و خشکسالی در طی جنگ جهانی دوم نیز تکرار میشود. یکی از عوامل مهم کمبود ارزاق در دوران این جنگ است. در ایران آن دوران، خشکسالیها آنقدر متعدد است که باعث کمبود محصولات کشاورزی میشود؛ همچنین اوضاع نامساعد جوی در این دوره باعث میشود میزان محصول گندم به یکدهم میزان سالهای قبل برسد و امید دولت برای خرید مازاد محصول کاملا بیهوده شود. آمار و ارقام گویای وضعیت شگفت این دوره است؛ چنانکه صدور پنبه از ۲۰هزار تن در سال۱۳۱۹خورشیدی به پنج تن در سال۱۳۲۱خورشیدی میرسد.
جنگ جهانی دوم از دیگرسو، فعالیتهای عمرانی مربوط به آب را نیز فلج میکند. بهعنوان نمونه تا سال۱۳۱۶خورشیدی دیواره سد سلامه (سلامی) در خواف خراب و آبگیری آن کم میشود، اما شخصی بهنام علی قریشی با پیشبینی خشکسالی، با سرمایه شخصی خود اقدام به تعمیر و بازسازی این سد میکند، اما وقوع جنگ جهانی دوم و تمامشدن مصالح سبب میشود کار تکمیل سد به تأخیر بیفتد.
همچنین تعداد هفده رشته کاریز از خالصه دولت در دشت زوزن از اراضی تایباد نیز که توسط رضاشاه به کار اُفتاده بود و زارعان زیادی را نان میداد، پس از جنگ جهانی دوم مسدود شد.
در این دوران طرح بزرگ شهر صنعتی کشاورزی فریمان نیز متوقف میشود و بر اثر هرجومرجی که بر سر انتقال آب در آنجا رخ میدهد، در سال۱۳۲۲خورشیدی نیمی از درختان آن خشک میشوند. خشکسالی سالهای ۱۳۲۳تا۱۳۲۵خورشیدی هم که همزمان با اشغال خراسان توسط نیروهای خارجی بوده، دشواریهای فراوانی برای مردم به همراه دارد. آثار خشکسالی در سالهای نخست چندان محسوس نیست، زیرا اهالی ذخیرههایی از پیش داشتند و فعالیتهای راهسازی انگلیسیها نیز اهالی را مشغول کرده بود ولی بهمحض اینکه کار ساخت راه ارتباطی متفقین قطع میشود، اثرات خشکسالی در زندگی مردم هویدا میگردد و مردم متوجه میشوند چیزی برای آنها باقی نمانده است.
اکثر کاریزها دچار کمآبی شده یا بهکلی خشکیده بودند و مردم در تابستان۱۳۲۷خورشیدی برای خرید کوزه آب آشامیدنی گاه مجبور به پرداخت یک ریال بودند که در آن هنگام مبلغ زیادی محسوب میشده است. دیگر مناطق خراسان نیز هریک بهنوعی از آثار خشکسالی و جنگ همزمان در امان نمیمانند. در سال۱۳۲۱خورشیدی درگز از کمبود آب رنج میبرد؛ در سال۱۳۲۳خورشیدی در سبزوار قحطی میشود؛ در سال۱۳۲۴خورشیدی در مشهد، آبها بهنهایت آلودگی میرسد و در همه شهرهای خراسان، فقر، بیماری و آسیبهای اجتماعی تا سال۱۳۲۶خورشیدی بیداد میکند.
اما موضوع دیگری که وضعیت مشهد را وخیمتر میکند، مهاجرت گسترده به مشهد است که در این دوران رخ میدهد؛ خشکسالی و وضعیت بد دیگرشهرهای خراسان، بهویژه روستاها که کار دامداری و کشاورزی در آنها متوقف شده، سبب میشود ساکنان آنها به مشهد مهاجرت کنند. در نامهای از اهالی بیرجند به نخستوزیری، به در تنگنا قرارداشتن مردم در اثر خشکسالی اشاره و تقاضا شده است هزار تن گندم به آن شهرستان اختصاص دهند یا به تجار محلی دستور دهند گندم در اختیار آنان بگذارند تا بهاینصورت اهالی را نجات دهند. خشکسالی بیرجند که در سال۱۳۲۰ شدت گرفته بود، موجب مهاجرت عده زیادی به مشهد میشود.
در سال۱۳۲۱خورشیدی با وجود اینکه وضعیت مشهد از لحاظ بارندگی کمی بهتر شده است، مردم شهر در اعتراض به تصمیم دولت درباره حمل مازاد غله خراسان به تهران تلاش میکنند جلوی آن را بگیرند. از سوی اهالی مشهد تلگرافهایی با این مضمون به تهران مخابره میشود که «ما میتوانستیم علاوه بر آنکه گندم و نان خراسان را تأمین کنیم، مازادی که داشتیم را به دیگر نقاط نیازمند استان بفرستیم، ولی در نتیجه سوءتدبیر دولت، خود ما هم دوباره در معرض قحطی هستیم.»
وضعیت خواروبار و بهخصوص گندم بهحدی نگرانکننده بوده که خطر انقلاب از ناحیه مردم خراسان از طریق نماینده آنان در مجلس اعلام میشود. این شرایط همزمان با ورود مهاجران قاینی به مشهد بوده که آنها نیز دچار خشکسالی سهساله (۱۳۲۲تا۱۳۲۵خورشیدی) شده بودند.
بعد از جنگ جهانی دوم، باتوجهبه اقدامات اصلاحی در کشاورزی و راهسازی، خشکسالیهای سخت و مرگآفرین تقریبا تکرار نمیشود و خشکسالی بیشتر به سطح یک مشکل اقتصادی و زحمتآفرین کاهش مییابد. در مقابل، خشکسالیها تبعات اجتماعی بیشتری پیدا میکنند، زیرا اگر تا دیروز، خشکسالی تنها رویدادی طبیعی بود و روی دوش تقدیر سنگینی میکرد، امروز میشد به آن اعتراض کرد. ازاینرو که مردم آگاهتر شده بودند در خشکسالیها از بانیان وضع موجود شکایت میکردند.
علاوهبراین با تبدیل خشکسالی به یک مشکل اقتصادی، مرگومیرهای ناشی از گرسنگی هم کم میشود. دولتها دریافته بودند برای کاهش اثرات خشکسالی و بهحداقلرساندن بحران، باید اقتصاد ملی رونق بگیرد و لازمه این کار تقویت روابط بینالمللی بود؛ ازاینرو تدبیر و دوراندیشی نسبت به پدیده خشکسالی به صلح و گفتوگوی بیشتر بین ملتها کمک کرد؛ بااینهمه خراسان و ایران باز هم این پدیده را بارهاوبارها و در طول سالهای مختلف تجربه میکنند.
ادامه دارد...